من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

.... چیزی برای گفتن نیست....

عشق نمی پرسه که تو کی هستی فقط میگه تو مال من هستی، عشق نمی پرسه اهل کجایی فقط میگه تو

 قلب من هستی، عشق نمی پرسه تو چیکار میکنی فقط میگه باعث میشی قلب من به ضربان بیفته، عشق

نمی پرسه چرا دور هستی فقط میگه همیشه با من هستی، عشق نمی پرسه که دوستم دازی؟؟؟؟ فقط میگه

دوستت دارم 

عشق پاک

آدم تو زندگیش فقط یه بار عاشق میشه ... اگه حتی به دو بار کشید  اون عشق نیست... آدم وقتی عاشق شد  حتی یه لحظه هم عشقش رو نمیذاره و بره  اگه این کارو کرد اون عشق نیست...آدم وقتی عاشق شد  چشمش خود به خود روی همه بسته میشه  اگه نشد اون عشق نیست... آدم وقتی عاشق شد فقط صلاح و خوبیه عشقش رو میخواد  اگه غیر از این بود اون عشق نیست... آدم وقتی عاشق شد یه لحظه نمیتونه غم عشقش رو ببینه و آروم بگیره  اگه غیر از این شد اون عشق نیست... آدمی که عاشق شد  هیچ وقت با رفتن عشقش به آرامش نمیرسه اگه رسید اون عشق نیست... آدمی که عاشق شد  آرامش رو فقط تو آغوش عشقش میبینه اگه غیر از این شد اون عشق نیست...  آدم اگه عاشق شد هیچ وقت اون عشق رو فراموش نمیکنه حتی اگه ازش دور بشه و همه درهای بینشون بسته بشه  اگه فراموش کرد اون عشق نیست... آدمی که عاشق شد    آدم نیست  اون فــقـط یــــه عـــاشــقـــــه...    

عشق چیست؟

از دیار پرسیدن عشق چیست؟

                                           گفت : خشکیدن

از اسمان پرسیدن عشق چیست؟

                                         گفت : باریدن

از گل پرسیدن عشق چیست؟

                                       گفت : پرپرشدن

از زمین پرسیدن عشق چیست؟

                                    گفت : لرزیدن

از انسان پرسیدن عشق چیست؟

                                  ناگهان ندایی از درونش بر خاست وگفت : جدایی

آیا این عشق است

اگر می دانستی

در انتظار و خواستن تو

چه کشیده ام

آیا این عشق است؟

چه طور به من بگو چه طور خواهم فهمید؟

آیا قلبم وادارم خواهد کرد که باور کنم این عشق است؟

یا که می توانم به احساسی که دارم اطمینان کنم؟

اگر می توانستی فکرم را بخوانی

می فهمیدی چه قدر سعی کرده ام

اما هنوز نمی توانم تصمیم بگیرم

اگر می دانستی

در انتظار و خواستن تو

چه کشیده ام

آیا این عشق است؟

به من بگو آیا این عشق است؟

آیا تو می دانی که این واقعیت دارد؟

میدانی که عشق واقعی تا آخر عمر می ماند؟

آیا مثل ستاره های آسمان می درخشد؟

و می دانی که اگر بتوانی فقط برای یک لحظه عاشق شوی...

آن لحظه ابدی خواهد شد

چرا چرا این قدر نامطمئنم

آیا این عشق است که در خانه مرا می زند؟

یا صدای طپش قلب من است؟

اگر می توانستی فکرم را بخوانی

تو می دانی که نمی توانم

آن چه را که در درونم احساس می کنم پنهان کنم 

اگر می دانستی

در انتظار و خواستن تو

چه کشیده ام

آیا این عشق است؟

به من بگو آیا این عشق است؟

به من بگو آیا این عشق است؟

        you        

دلم برایش تنگ است ...

 
 دلم برای کسی تنگ است که ‍‍؛
 
آفتاب ِ صداقت را به میهمانی ِ گلهای باغ می آورد وگیسوان بلندش را به
 
بادها میداد ودستهای سپیدش رابه آب  می بخشید ...
 
 دلم برای کسی تنگ است که ؛
 
 
همچو کودک ِ معصومی دلش برای دلم می سوخت و مهربانی را نثارمن
 
میکــــرد ...
 
 دلم برای کسی تنگ است که ؛
 
تا شمال ترین ِشمال ودر جنوب ترین جنوب ، همیشه .. در همه جا ... با
 
من بود .....
 
کسی که   بود با من و  بی من ماند ...
 
کسی که ....   آه  ...
کسی که مرا تنها گذاشت رفت...
ولی من هنوز فریاد میزنم بی تو هرگز...