من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

داستان کسی که هیچ کس نبود

سلام به دوستای عزیزم. 

برای این پست واستون ازمرحوم استاد حسین پناهی گذاشتم که به نظرمن خیلی قشنگه.البته کامل نیست که در پست های بدی حتما کاملش می کنم و این پست هم تقدیم به نامزد عزیزم نیلوفر می کنم.شعر رو در ادامه ی مطلب بخوانید. 

                                        تا دیدار بعدی.یا حق.

 

ادامه مطلب ...

تولد عزیزم

غروب شد...آرام...بی صدا...پشت پرده چشم های بارانی تو...کوچه...خلوت...تنهایی یک عشق...پنجره...نگاه های خاموش...هیاهوی آدم ها...عطش...دلدادگی...قلب پاک یک عاشق...دست میگذارم آرام به روی قلب تو...در آغوش میگیرم...آغوش عشق...پناه...آرام میگیری...

غروب شد...

اشک به چشم دارم...پشت پرده چشم های معصوم تو بود...آرام نداشت...شب های تنهایی...روزهای نگران...نگاه منتظر...اندوه و باران...مسافر من..."مسافر باران"

خنده ای نشست...اشک هایم جاری شد...خدا بود...علی بود...از وقتی تو آمدی...

میدیدی کودک درون من...و در آغوش میکشیدیم تنهایی و نجابت خویش را...چشم های همیشه خیس را...و چه سخت گذشت...آن روزهای من...آن شب های تو...نگاهت کردم...نگاهی کردی...آتش عشق جوانه زد...رویید...در قلب تو ...در هستی من...آرام شدم...

کودکی متولد شد...آبی و یاس...چون تو...

شب میشود...چه غریب...شب تولد تو...عشق و تنها عشق... 

تولدت مبارک نیلوفرم

میلاد تو

باغچه ی کوچکی داشت که در آن بذر همه ی دلخوشی هایش را می کاشت تا در بهار سال آینده به گل نشیند.

همه ی حرفهای عاشقانه ی دل کوچکش را با جوانه های زیبایی که در هر بهار سر از خاک بیرون می آوردند میزد شبها تا به سحر کنار نهال کوچک عشقشان مینشست و برایش ترانه ی جاودانگی سر میداد.

با همان دست های کوچکش که عاشق دستان مهربان او بود اطلسی های خوش عظر باغچه را آب میداد و کنار دل اقاقیا مینشست و برایش قصه  لیلی و مجنون میگفت. تازگی ها زیر بید مجنون مینشست و از رقص زیبای گیسوان بید برای او که همه ی بهانه اش برای زندگی بود می نوشت.بنفشه ها را که عمرشان خیلی کوتاه بود بیشتر از همه دوست میداشت و سعی میکرد بیشتر از همه به آنها توجه کند.

عصر ها که حیاط را آب پاشی میکرد عطر بهار نارنج فضای خانه شان را پر میکرد از ترنم عشق و گل و شبنم...

او عاشق خانه ی کوچک عشقشان بود.عاشق باغچه ی کوچک گلهای خاطراتشان

گلهایی که هر روز با هم با دست های عاشق با هم میکاشتند و نگهداری از آنها بر عهده ی دختر بهار بود.دختر بهار عاشق زندگیشان بود عاشق خانه ی عشقشان با آن باغچه که اگر چه هر دو کوچک بودند اما عشقشان آنقدر بزرگ بود که او از این همه خوشبختی احساس شعف میکرد.

تازگی ها دختر بهار دور از چشم همه ی گلها بیشتر از همه به گلدانی رسیدگی میکرد که هیچ کس خبر ندارد بذر چه گلی کاشته شده است. او ساعت ها کنار گلدان مینشیند و برایش ترانه ی باران میخواند موسیقی محبت مینوازد شعر عاشقی میسراید و نغمه ی دلدادگی و وفاداری سر میدهد هیچ کس از راز دختر بهار خبر ندارد...هیچکس به جز...من...

سلام آسمان من...

منم دختر بهار تو...امروز که دوباره بهار تو را جشن میگیریم هدیه ی من به تو همان گلدانیست که رازش را هیچکس نمیداند به جز من.

بذر این گل در هیچ کجای جهان یافت نمیشود مگر در سرزمین احساس من و در هیچ خاکی نمیروید مگر در خاک دشت وجود عاشق من رنگ این گل در هیچ جعبه ی مداد رنگی نیست مگر در جعبه ی عاطفه ی من و عطر آن در هیچ کجا نمی پیچد مگر در عطر نفس های آمیخته ی من و تو.

من هدیه ام را به تو هدیه میکنم و امیدوارم که هزاران سال خودم با همین وجودی که به عشق تو زنده است روز میلادت را جشن بگیرم هدیه ات را بگیر اما مراقب گل زیبای درونش باش چرا که قلبم را در آن کاشتم تا گل عشق و وفاداری بر آن جوانه بزند.تقدیم به تو با تمام وجودم...

گل قشنگم بهار دوباره ات ستاره باران

آسمان مهربانم آبی دوباره ات گلباران 

نامزدت نیلوفر

اعتراض همگانی به مزایده‌ی میراث ملی

با مراجعه به این آدرس و امضای بیانیه‌ی اعتراضی، ما را در رسیدن به هدف حفظ یادگارها و میراث احمد شاملو، شاعر ملی ایران، یاری دهید. لطفا این خبر را برای همه‌ی دوستان‌تان از هر طریقی که صلاح می‌دانید بفرستید. 
http://www.petitiononline.com/measap87/petition.html
متن فارسی بیانیه:


از میراث احمد شاملو با تبدیل خانه‌اش به موزه‌ای جهت نگهداری یادگارهایش حمایت کنید!

با اجرای حکم مزایده‌ی اموال، یادگارهای احمد شاملو، شاعر بزرگ معاصر ایران، در معرض خطر پراکنده شدن است. اقدام فوری برای حفظ یادگارهای او برای نسل آینده ضروری است.

بسیاری شاملو را برای اشعار قدرتمندش در دفاع از کرامت انسانی و ضدیت با جور، در پیشه‌ای ادبی و هنری که بیش از نیم قرن به طول انجامید، به حق، شاعر ملی ایران می‌دانند. او آواز اشتیاق سوزان مردمش برای کرامت و آزادی بود چه در دوران پادشاهی و چه در جمهوری اسلامی. برای چندین نسل از ایرانیان، آگاهی ملی ایرانیان، هرگز به میزانی از وضوح و شیوایی که اشعار شاملو بدان دست یافته‌است، نرسیده است.

در زمان مرگ شاملو در 2 مرداد 1379 ، خانه ساده اش در خارج از تهران، از سال‌ها پیش بخشی از میراث تاریخ هنری و فرهنگی ایران شده بود. آن‌جا بود که شاعرما، بسیاری از به یادماندنی‌ترین اشعارش را سرود، و همان‌جا بود که بسیاری از برترین هنرمندان و اندیشمندان ایران با او دیدار می‌کردند. آن‌جا بود که زندگی کرد و رفت. این خانه، گنجور دست‌نوشته‌ها، کتاب‌ها و خاطرات شاعر است. بسیاری از هنرمندان برجسته‌ی زمانش او را به عنوان بزرگترین شاعر معاصر ایران در طول چند دهه ستودند و شماری از بهترین آثار خود را به نشانه عشق و قدردانی خود از شعر و مهمان‌نوازیش به او و همسرش آیدا پیشکش کردند .

مزایده‌ی خانه و آن‌چه در آن است، از ملموس یا غیر ملموس، معادل به مزایده گذاشتن نیم قرن از میراث و خاطره‌ی جمعی ما ایرانی‌هاست. در زمان درگذشت شاعر، ستایندگان شعر او و تمام کسانی که سرنوشت میراث هنر و اندیشه ایران برایشان مهم است، امیدوار بودند که خانه‌اش به موزه‌ای ملی بدل شود تا یاد شاملو را برای نسل‌های آینده نگه‌ بدارد و محلی برای جمع آوری سایر یادگارهای شاعرمان باشد. متاسفانه، در صورت عدم واکنش فوری برای توقف پراکنده‌شدن اموال شاملو این امید به شکل جبران‌ناپذیری از بین خواهد رفت.

در بسیاری از کشورها، دولت است که خود را مسوول حفظ منابع و سمبل‌های میراث ملی می‌داند. متاسفانه،‌ جمهوری اسلامی ایران یا در این لحظه‌ی مهم سهل‌انگار است، و یا اجازه می دهد اموال شاعری که به خودداری از پشتیبانی حکومت شتاخته شده است، پراکنده گردد تا شاید خاطره‌ی او از حافظه‌ی زمان محو شود. به هر حال، این قصور و سستی عبثی ‌است که حافظه جمعی ایران آن‌را نخواهد بخشید، به ویژه در ایامی که مبالغ هنگفتی صرف کسانی می‌شود که تنها ارزش هنریشان مداحی حکومت‌مداران است.

ما ایرانیان و دوستداران شعر فارسی شدیدا نگران آن هستیم که دلایل شخصی و مالی موجب از دست رفتن یادگارهای شاملو شوند. در این روزگار تاریک، و در شرایط کمبود حمایت از میراث بزرگ شعر پارسی‌است که به ناچار باید از جامعه‌ی جهانی طلب یاری کنیم. ما از یونسکو خواستاریم که با همه‌ی منابع موجود، با پافشاری برماندن همه‌ی این یادگارها به صورت یک‌جا در خانه‌ی وی به نجات میراث شاملو بیاید. مصرانه از یونسکو خواستاریم که با استفاده از التزامات و قواعد بین‌المللی، اقدامی فوری برای متقاعد کردن جمهوری اسلامی ایران به حراست از مایملک شاعر بزرگ ایران، از طریق اختصاص خانه‌ی وی به موزه ای جهت حفظ یادگارهایش کند.

لطفا در امضای این بیانیه به ما بپیوندید تا توجه و نگرانی خود را نسبت به از دست رفتن قریب‌الوقوع یادگارهای شاملو نشان داده و حمایت خود را از تبدیل خانه‌اش به یک موزه ملی جهت نگهداری این نشانه‌ها برای نسل‌های آینده، دانشجویان و دوستداران شعر شاملو اعلام کنید.