من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

تورنج

   گفتا منم تورنجم اندر جهان نگنجم

                       گفتم به از تورنجی لیکن به دست نایی

       گفتا تو از کجایی آشفته دلی و هایی

                گفتم منم غریبی از شهر آشنایی

        گفتا سره چه داری کس در خبر نداری

              گفتم بر آستانت دارم سر گدایی

    گفتا به دل ربایی مارا چگونه دیدی

                       گفتم چو خرمنی گفت در بزم دل ربایی

   گفتم که بوی زلفت گمراه علمم کرد

           گفتا اگر بدانی هم او بر در آید

      گفتم که نوش لعلت مارا به آرزو کشت

             گفتا تو بندگی کن کوبنده در برآید


  خاجو کرمانی           

یاداشت

نمی دونم امروز چند وقت گذشته از اینکه ننوشتم.ولی سلام.دلم خیلی واسه اینجا تنگ شده بود.شاید خیلی ها ندودن چرا.من سرباز شدم.یک جورایی من با این وب بزرگ شدم واسه همین خیلی دوسش دارم و هرگز نمی خوام که از دستش بدم.حالا.....امیدوارم همتون یک روز سرباز بشین حالتون جا بیاد که دیگه به من نخندینراستی سال نو هم تبریک می گم به همه ی دوستام و دیگه من رو ببخشین دیگه شرایت این هستش.توی این مدت نیلوفر عزیزم هست و مطالبی رو می زاره.تا بعد درود....

از طرف خدا...

به : تو

تاریخ : امروز

موضوع : خودت

رفرنس نامه : زندگی

 

من خدا هستم امروز می خواهم به تمامی مشکلات تو رسیدگی کنم به کمک تو هم نیازی ندارم پس روز خوبی داشته باشی

 

من دوستت دارم و بخاطر داشته باش  وقتی شرایط بنحوی هستند که تو نمی تونی از پس مشکلاتت بربیای اصلا سعی نکن که خودت پی راه حل باشی بلکه اونها را بعهده خداوند بگذار

 

زمانش که برسد خودم رسیدگی می کنم تمامی مشکلات حل می شوند اما در زمانی که من تعیین می کنم نه زمانی که تو می خواهی

 

وقتی که مشکلت رو پیش من می فرستی دیگه دلیلی برای نگرانی نیست بجای نگرانی روی چیزهایی تمرکز کن که الان توی زندگیت داری شاید تصمیم بگیری که این پیام رو برای یک دوست بفرستی متشکرم با این کار شاید از طریق جدیدی شرایط زندگی اونها رو لمس کنی که تا الان نمی دونستی

 

حالا امروز یک روز خوب خواهی داشت

 

خدا اکنون تلاش و دست و پا زدنت رو دیده و دستور می ده که دیگه تموم شه

برکت خدا داره به سمتت می آد

 


تولد نیلوفر

با تو این تن شکسته داره کم کم جون می گیره

آخرین ذرات موندن توی رگ هام نمی میره

با تو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من 

دیگه از مرگ نمی ترسم عاشق شهادتم من

اگه رو حصیر بشینم اگه هیچ نداشته باشم

با تو من مالک دنیام با تو در نهایتم من

با تو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من 

دیگه از مرگ نمی ترسم عاشق شهادتم من

با تو شاه ماهی دریا بی تو مرگ موج تو ساحل

با تو شکل یک حماسه بی تو یک کلام باطل

بی تو من هیچی نمی خوام از این عمری که دو روزه

نرو تا غم واسه قلبم پیرهن عزا بدوزه 


سلام به همه ی دوستای گلم.

امروز تولد نیلوفر عزیزم که من تولدش از صمیم قلبم بهش تبریک می گم و این شعر بهش تقدیم می کنم.


تولد

در انتظار آمدن قطارم.قطاری که مسافری در آن نیست.من هم در ایستگاه نیستم.روی ریلم.قطار هر لحظه نزدیکتر می شود.آن طرف خط غریبه ای مرا می بینید.به او خیره می شوم.امید می بینم و... روزهایی گذشت در چشمانش گناه دیدم و حسرت و او چشمانش را بست.

                                                              تقدیم به نیلوفر آبی

 سلام به همه ی دوستای عزیزم.امروز تولد من 

و قرار کلی کادو بگیرم (الکی)

امیدوارم همهتون پاینده باشیم.