من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

عاشقانه ها

حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد 
آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد
بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام
لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد
شهر را از تب بیماری من جایی نیست 
راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم گرد
اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود 
جام اندوه تو مر همره و همرام کرد
                                          تقدیم به نیلوفر آبی

عشق

کنار سیب و رازقی نشسته عطر عاشقی من از تبار خستگی بی خبر از دلبستگی عـــــاشقــــــم ابر شدم صدا شدی شاه شدم گدا شدی شعر شدم قلم شدی عشق شدم تو غم شدی لیلی من . دریای من. آسوده در رویای من این لحظه در هوای تو گمشده در صدای تو من عاشقم مجنون تو گمگشته در بارون تو مجنون لیلی بی خبر در کوچه های دربه در مست و پریشون و خراب هر آرزو نقش بر آب شاید که روزی عاقبت آرام بگیرد در دلت کنار هر ستاره ای نشسته ابر پاره ای من از تبار سادگی بی خبر از دلدادگی عـــــاشقــــــم ماه شدم ابر شدی اشک شدم صبر شدی برف شدم آب شدی قصه شدم خواب شدی لیلی . من دریای من . آسوده در رویای من این لحظه در هوای تو گمشده در صدای تو من عاشقم مجنون تو گمگشته در بارون تو تقدیم به تو نامزد عزیزم

یک کاری کن

یه کاری کن که می تونی



یه خونه شو تو ویرونی



از این بیشتر نپرس از عشق



نمی دونم نمی دونی



تو این تقویم دل مرده



کسی اشکاشو نشمورده



کجا دیدی که تنهایی



غماشو با خودش برده



یه کاری کن از این بیشتر



نیوفتم تو غم آخر



نذار شمع حضور من



یه شعله شه تو خاکستر



نگو دوره نگو دیره



نگو این قصه دل گیر



یه عمری رفته از دستم

نیای عشق تو میمیره
تقدیم به نیلوفر آبی من...

فراموشت نکردم من....فراموشت نخواهم کرد

عشق نسیم   

 مطمئن باش که مهرت نرود از دل من

                                           مگر آن روز که در خاک شود پیکر من...

                                             آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

                                              چون که گورم بشکافند عیان می بینند

                                                     زیر خاکستر جسمم باقیست

                                                 آتشی سرکش و سوزنده هنوز...

                                                  یادگاری است زعشقی سوزان

                                                     که بود گرم وفروزنده هنوز


محبت عشق
در میان سرزمین خواب من
یک پرنده منتظر نشسته بود
یک پرنده غریب که تمام آرزوهای خویش رادر دوبال کوچکش خلاصه کرده بود
دنیا مکانی است برای تجربه کردن.دنیا جایی است برای بودن.دنیا محلی است برای ...عاشق شدن،عاشق بودن و عاشق زندگی کردن
هر لحظه از این دنیا خاطره ایست که شاید بارها و بارها بر آن گریستیم و گفتیم ای کاش
...می شد فقط یکبار دیگر تکرار می شد
دنیا یک لحظه دوست داشتن است که در نگاهی پیدا می شود
بوسه شاید یکی از بزرگترین دلیل های دوست داشتن است که همیشه همراه ما خواهد ماند
بوسه جای است در عشق که هیچ وقت جای خود را از دست نخواهد داد و همیشه پایدار خواهد ماند
بوسه یعنی عشق،دوست داشتن،زنده بودن،خاطره بوسه یعنی تمام دنیا
رندی را گفتند . درد بی درمان چیست


گفت . غم عشق


پرسیدند . غم عشق چگونه طاقت فرسا شود


گفت . در فراق یار


گفتند . فراق یار چگونه جلوه گری کند


گفت . با آه جگر سوز


پرسیدند . جانکاه تر از غم عشق و فراق یار وسوز جگر


گفت . آن است که عاشق از ابراز عشق به معشوقش درماند


گفتند . چه سازد عاشقی که به این درد مبتلا ست


گفت . تنها بماند و بسوزد و بسازد


پرسیدند .حاصل سوختن و ساختن


گفت . مرگ جان و حیات جسم . . . بمیرد قبل از آنکه بمیرد


گفتند . چگونه


گفت . درموت جسم فانی شود و روح باقیست..


اما عاشق سینه سوخته ناتوان را روح بمیرد و جسم در حیات


پرسیدند . اگر فی الحال خرقه تهی کند


گفت . جاودانه در بهشت خواهد ماند


گفتند . نقری که برازنده سنگ مزارش باشد


گفت .


بر سر تربت ما چون گذری همت خواه


که زیارتگه رندان جهان خواهد شد

سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد

تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد

بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من

که بغض آشنای آسمان گریه می خواهد

بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم

و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد

چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی

که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد


 

آه، ای مردی که لب های مرا

از شرار بوسه ها سوزانده ئی

هیچ در عمق دو چشم خامشم

راز این دیوانگی را خوانده ئی

 

هیچ می دانی که من در قلب خویش

نقشی از عشق تو پنهان داشتم

هیچ می دانی کز این عشق نهان

آتشی سوزنده بر جان داشتم

 

گفته اند آن زن زنی دیوانه است

کز لبانش بوسه آسان می دهد

آری، اما بوسه از لب های تو

بر لبان مرده ام جان می دهد

 

هرگزم در سر نباشد فکر نام

این منم کاینسان ترا جویم بکام

خلوتی می خواهم و آغوش تو

خلوتی می خواهم و لب های جام

 

فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر

ساغری از باده هستی دهم

بستری می خواهم از گل های سرخ

تا در آن یکشب ترا مستی دهم

 

آه، ای مردی که لب های مرا

از شرار بوسه ها سوزانده ئی

این کتابی بی سرانجامست و تو

صفحه کوتاهی از آن خوانده ئی!

تقدیم به تو

گر هم سفر عشق شدی........

بین من و تو فاصله غوغامی کنه...

ما می تونیم فاصله ها رو بر داریم...

با تو بودن از تو گفتن زیباست
مثل آواز قناری تو بهار

با تو بودن از تو گفتن زیباست
مثل آواز قشنگ جویبار

با تو بودن از تو گفتن زیباست
مثل نیلوفر آبی در آب
مثل اشکهای لطیف شبنم روی گونه های زنبقهای خواب

با تو بودن از تو گفتن زیباست
مثل بارش بارون تو کویر
مثل رویش دوباره چمن روی تن یخ زده زمین پیر

تویی مهتاب سحر ، تویی بارون کویر
از تن خستهء من گرد غربت را بگیر
مثل خورشید بزن و آبم کن
مثل لالایی شب خوابم کن
به تن خسته بزن رنگ دگر
دل ما را تو ببر تا به سحر