من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

لحظه ی دیدار

لحظه ی دیدار نزدیک است.

باز من دیوانه ام    مستم

باز می لرزد دلم   دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم.

های!نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ!
های!نپریشی صفای زلفکم را دست!
و آبرویم را نریزی دل!

لحظه ی دیدار نزدیک است.

مهدی اخوان ثالث

زمستان

سلام به همه ی دوستان.امیدوارم حال همگی خوب باشه.

خیلی از دوستان فکر کردن که من توی عشق شکست خوردم.ولی نه من شکست نخوردم من عشق بیشتر پیش شناختم.پس فکر بد نکنید.بعضی از دوستان هم شکایت داشتن که چرا دیگه شعر نمینویسی؟خوب در جواب باید بگم بعد از تصادف من مخم جابه جا شد

و حوصله نداشتم ولی حالا نه سر حال سر زده یک شعر هم از مهدی اخوان ثالث برات مینویسم که خطاب به احمد شاملو است.

                                                                             زمستان

به:احمد شاملو

سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت

                                            {سر ها در گریبان است.

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.

نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است.

و گر دست محبت سوی کسی یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است.

نفس ؛کز گرمگاه سینه می اید برون؛ابری شود تاریک.

چو دیوار ایستاد در پیش چشمانت.

نفس کاینست؛پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین؟

هوا بس ناجوانمردانه سردست...آی...

دمت گرم سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی؛در بگشای!

منم من میهمان هر شبت؛لولی وش مغموم.

منم من سنگ تیپا خورده یرنجور.

نه از رومم ؛نه از زنگم ؛ همان بیرنگ بیرنگم.

بیا بگشای در ؛بگشای؛ دلتنگم.

حریفا!میزبانا!میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد.

تگرگی نیست؛مرگی نیست؛

صدایی گر شنیدی؛صحبت سرما دندان است.

من امشب آمدستم وام بگزارم.

حسابت را کنار جام بگزارم.

چه میگویی که بیگه شد؛سحر شد؛بامداد آمد؟

فریبت میدهد؛بر آسمان این سرخی بعد از سحر گاه نیست.

حریفا!گوش سرما برده است این؛این یادگار سیلی سرد زمستان ست.

و قندیل سپهر تنگ میدان ؛مرده یا زنده؛

به تابوت ستبر ظلمت نه(۹) توی مرگ اندود پنهانست.

حریفا!رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است.

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت.

هوا دلگیر؛درها بسته؛سرها در گریبان دستها پنهان؛

نفسها ابر؛دلها خسته و غمگین؛

درختان اسکلتهای بلور آجین؛

زمین دلمرده؛ سقف آسمان کوتاه؛

غبار آلود مهر ماه؛

زمستان است.

                                                                                        مهدی اخوان ثالث.تهران.دی ۱۳۳۴