من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

نثار شب های خاموش مادرم!

اهل کاشانم

روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم ، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.
مادری دارم ، بهتر از برگ درخت.

دوستانی ، بهتر از آب روان
و خدایی که در این نزدیکی است...


لای این شب بوها، پای آن کاج بلند.

روی آگاهی آب، روی قانون گیاه.

من مسلمانم.
قبله ام یک گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجاده من.
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.
در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف.
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو.
من نمازم را پی ” تکبیره الاحرام” علف می خوانم،
پی “قد قامت” موج.

کعبه ام بر لب آب ،
کعبه ام زیر اقاقی هاست.
کعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهر به شهر.

“حجر الاسود” من روشنی باغچه است.

اهل کاشانم.
پیشه ام نقاشی است:
گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ ، می فروشم به شما
تا به آواز شقایق که در آن زندانی است
دل تنهایی تان تازه شود.
چه خیالی ، چه خیالی ، … می دانم
پرده ام بی جان است.
خوب می دانم ، حوض نقاشی من بی ماهی است.

اهل کاشانم
نسبم شاید برسد
به گیاهی در هند، به سفالینه ای از خاک “سیلک”.
ادامه مطلب ...

دره ی خاموش

سلام به دوستان عزیزم.امروز واستون از سهراب سپهری یک شعر بسیار قشنگ گذاشتم به نام دره ی خاموش که این شعر رو تقدیم می کنم به نیلوفر عزیزم.
شعر در ادامه ی مطلب
ادامه مطلب ...

نشانی

((خانه دوست کجاست؟))در فلق بود که پرسید سوار

آسمان مکثی کرد

رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید

((نرسیده به درخت

کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است

و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است.

می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر بدر می آرد

پس به سمت گل تنهایی می پیچی

دو قدم مانده به گل

پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی

و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد

در صمیمیت سیال فضا خش خشی  می شنوی

کودکی می ینی

رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه ی نور

و از می پرسی

خانه ی دوست کجاست.))

                                                            سهراب سپهری