خدایا تو موسیقی ناب بودی و من همچون نتی فالش نتوانستم میان طنین دلنواز تو رسوخ کنم...
تنها شدم...بدون تو موسیقی وجودم سرشار از فالش های مکرر شد...
اما وقتی باران بارید دوباره دیدمت که آمدی پشت پنجره ی اتاقم و برایم تصنیف باریدن را نواختی... تو می نواختی و من از شوق دیدار دوباره ات فقط می گریستم...و ناگهان... وناگهان با همین گوشهایم شنیدم...حس کردم که چگونه هق هق گریه هایم با تصنیف زیبای باران تو هم کوک و هم آواست... باری دیگر دل مرا با هارمونی گریه هایم با نوای باران تو لرزاندی...و من ازهمان لحظه دانستم که می شود نت فالش نبود...
سازم را برداشتم و شروع کردم به نواختن تنها برای تو و برای دلم... نت فالشی به گوشم نرسید.
نیلوفر...
ـ باز که چراغ اتاقتو روشن گذاشتی چند دفعه بهت بگم وقتی از اتاقت میای بیرون چراغ و خاموش کن!
ـ باشه چشم خاموش می کنم...
لباسامو از روی صندلی برداشتم و رفتم سمت اتاقم. اتاقی که تاریک بود. چراغ و روشن نکردم نمی خواستم در و دیوار اتاقم ببینن که قهرمان قصه داره گریه می کنه. لباسامو گذاشتم توی چمدون می خواستم دیگه ببندمش که یهو یادم افتاد... نزدیک بود بازم شارژرم یادم بره اونوقت دیگه حتی نمی تونستم تنهایی این سفر رو دووم بیارم بدون موسیقی اصلا نمی تونم دووم بیارم
در چمدونم و بستم و تکیه دادم به تختم... تو آینه خودمو نگاه کردم توی تاریک و روشن اتاق فقط نیمی از صورتم پیدا بود و من دیدم که اشکم آرام به روی گونه ام غلتید... چقدر داغ بود...
مهدی اخوان ثالث (زاده اسفند ۱۳۰۷، مشهد- درگذشته ۴ شهریور ۱۳۶۹، تهران) شاعر پرآوازه و موسیقیپژوه ایرانی است. تخلص وی در اشعارش «م. امید» بود.
اخوان ثالث در شعر کلاسیک ایران توانمند بود. وی به شعر نو گرایید و آثاری دلپذیر در هر دو نوع شعرش به جای نهادهاست. همچنین او آشنا به نوازندگی سهتار و مقامهای موسیقیایی بودهاست.
پدر او که علی نام داشت، یکی از سه برادری بود که با انقلاب ۱۹۱۷ روسیه به ایران آمد و شناسنامه ایرانی گرفت، از این رو آنان نام خانوادگیشان را اخوان ثالث به معنی برادران سهگانه گذاشتند
مهدی اخوان ثالث در سال ۱۳۰۷ در توس نو مشهد چشم به جهان گشود.
در مشهد تا دوره متوسطه ادامه تحصیل داد.
از نوجوانی به شاعری روی آورد و در آغاز قالب شعر کهن را برگزید.
در سال ۱۳۲۶ دوره هنرستان مشهد رشته آهنگری را به پایان برد و همان جا در همین رشته آغاز به کار کرد. در آغاز دههٔ بیست زندگیش به تهران آمد و پیشهٔ آموزگاری را برگزید.
اخوان چند بار به زندان افتاد و یک بار نیز به حومه کاشان تبعید شد.
در سال ۱۳۲۹ بادختر عمویش ایران اخوان ثالث ازدواج کرد.
در سال ۱۳۳۳ برای بار چندم به اتهام سیاسی زندانی شد.
پس از آزادی از زندان در ۱۳۳۶ به کار در رادیو پرداخت و مدتی بعد به تلویزیون خوزستان منتقل شد.
در سال ۱۳۵۳ از خوزستان به تهران بازگشت و این بار در رادیو و تلویزیون ملی ایران به کار پرداخت.
در سال ۱۳۵۶ در دانشگاههای تهران، ملی و تربیت معلم بهتدریس شعر سامانی و معاصر روی آورد.
در سال ۱۳۶۰ بدون حقوق و با محرومیت از تمام مشاغل دولتی بازنشسته (بازنشانده) شد
در سال ۱۳۶۹ به دعوت خانه فرهنگ آلمان برای برگزاری شب شعری از تاریخ ۴ تا ۷ آوریل برای نخستین بار به خارج رفت و سرانجام چند ماهی پس از بازگشت از سفر در چهارم شهریور ماه همان سال از دنیا رفت طبق وصیت وی در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.
از او ۴ فرزند بهجای مانده است.
تولد و سالهای پیش از جوانی
احمد شاملو در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه تهران متولد شد. پدرش حیدر نام داشت که تبار او به گفته شاملو در شعری از مجموعهی مدایح بیصله، به اهل کابل برمیگشت؛ مادرش کوکب عراقی است. دورهی کودکی را به خاطر شغل پدر که افسر ارتش بود و هرچند وقت را در جایی به مأموریت میرفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. (به همین دلیل شناسنامهٔ او در شهر رشت گرفته شدهاست و محل تولد در شناسنامه رشت نوشته شدهاست.)
دوران دبستان را در شهرهای خاش و زاهدان و مشهد گذراند و از همان دوران اقدام به گردآوری مواد فرهنگ عامه کرد. دوره دبیرستان را در بیرجند و مشهد و تهران گذراند و سال سوم دبیرستان را در دبیرستان ایرانشهر تهران خواند و به شوق آموختن دستور زبان آلمانی در سال اول دبیرستان صنعتی ثبتنام کرد. در اوایل دهه ۲۰ خورشیدی پدرش برای سر و سامان دادن به تشکیلات از هم پاشیده ژاندرمری به گرگان و ترکمنصحرا فرستاده شد. او همراه با خانواده به گرگان رفت و به ناچار در کلاس سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. در آن هنگام در فعالیتهای سیاسی شمال کشور شرکت کرد و بعدها در تهران دستگیر شد و به زندان شوروی در رشت منتقل گردید. پس از آزادی از زندان با خانواده به رضائیه(ارومیه) رفت و تحصیل در کلاس چهارم دبیرستان را آغاز کرد. با به قدرت رسیدن پیشهوری و جبهه دموکرات آذربایجان به همراه پدرش دستگیر میشود و دو ساعت جلوی جوخه آتش قرار میگیرد تا از مقامات بالا کسب تکلیف کنند. سرانجام آزاد میشود و به تهران باز میگردد و برای همیشه ترک تحصیل میکند.
ازدواج اول و چاپ نخستین مجموعهٔ شعر
در بیست و دو سالگی (۱۳۲۶) با اشرف الملوک اسلامیه ازدواج کرد. هر چهار کودک او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. در همین سال اولین مجموعه اشعار او با نام «آهنگهای فراموش شده» به چاپ میرسد و همزمان کار در نشریاتی مثل «هفته نو» را آغاز میکند.
در سال ۱۳۳۰ او شعر بلند «۲۳» و مجموعه اشعار «قطع نامه» را به چاپ میرساند. در سال ۱۳۳۱ به مدت حدود دو سال مشاورت فرهنگی سفارت مجارستان را به عهده دارد.
دستگیری و زندان
در سال ۱۳۳۲ پس از کودتای ۲۸ مرداد با بسته شدن فضای سیاسی ایران مجموعه اشعار آهنها و احساس توسط پلیس در چاپخانه سوزانده میشود و با یورش ماموران به خانه او ترجمه طلا در لجن اثر ژیگموند موریس و بخش عمده کتاب پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر موریوکایی با تعدادی داستان کوتاه نوشته خودش و تمام یادداشتهای کتاب کوچه از میان میرود و با دستگیری مرتضی کیوان نسخههای یگانه ای از نوشتههایش از جمله مرگ زنجره و سه مرد از بندر بیآفتاب توسط پلیس ضبط میشود که دیگر هرگز به دست نمیآید. او موفق به فرار میشود اما پس از چند روز فرار از دست ماموران در چاپخانه روزنامه اطلاعات دستگیر شده، به عنوان زندانی سیاسی به زندان موقت شهربانی و زندان قصر برده میشود. در زندان علاوه بر شعر به نوشتن دستور زبان فارسی میپردازد و قصه بلندی به سیاق امیر ارسلان و ملک بهمن مینویسد که در انتقال از زندان شهربانی به زندان قصر از بین میرود. در ۱۳۳۴ پس از یک سال و چند ماه از زندان آزاد میشود
با تو این تن شکسته داره کم کم جون می گیره
آخرین ذرات موندن توی رگ هام نمی میره
با تو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمی ترسم عاشق شهادتم من
اگه رو حصیر بشینم اگه هیچ نداشته باشم
با تو من مالک دنیام با تو در نهایتم من
با تو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمی ترسم عاشق شهادتم من
با تو شاه ماهی دریا بی تو مرگ موج تو ساحل
با تو شکل یک حماسه بی تو یک کلام باطل
بی تو من هیچی نمی خوام از این عمری که دو روزه
نرو تا غم واسه قلبم پیرهن عزا بدوزه
سلام به همه ی دوستای گلم.
امروز تولد نیلوفر عزیزم که من تولدش از صمیم قلبم بهش تبریک می گم و این شعر بهش تقدیم می کنم.