من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

سه شنبه

عزیزم یادت میاد سه شنبه ها

پا به پای هم می رفتیم تا کجا

کوچه های خلوت یادت میاد

اون همه صداقت یادت میاد

عززیم یادت میاد که گریه هات

چه جوری آتیش به جون من میزد

نمی شد بهت بگم دوست دارم

تا می خواستم زبون بند می اومد

کوچه های خلوت قدم زدن

توی هفته های تلخ بی صدا

هالا روزا همشون سه شنبه اند

لعنت خدا به این سه شنبه ها

توی هفته های بی نام نشون

روز دیوانه گی ها سه شنبه بود

با خودم می گفتم ای کاش همه روزای خدا سه شنبه بود

محسن چاوشی

زندگی

 

زندگی یعنی چکیدن

همچو شمع از گرمی عشق

زندگی یعنی لطافت

گم شدن در نرمی عشق

زندگی یعنی دویدن

بی امان در وادی عشق

رفتن و آخر رسیدن

بر در آبادی عشق

میتوان هر لحظه هر جا

عاشق و دل داده بودن

پر غرور چون آبشار

بودن امّا ساده بودن

میشود اندوه شب را

از نگاه صبح فهمید

یا به وقت ریزش اشک

شادی بگذشته را دید

می توان در گریهء ابر

با خیال غنچه خوش بود

زایش آینده را در

هر خزانی دید و آسود

میتوان هر لحظه هر جا ......

سیاوش قمیشی

عشق فقط میگه تو

یک نفر ..... یک جایی تمام رویایش لبخند توست و زمانی که به تو فکر میکنم

 

 احساس میکنم که زندگی واقعا با ارزشه پس هر گاه احساس تنهایی کردی

 

 این حقیقت رو به خاطر داشته باش. .....من.....یک جایی در حال فکر کردن

 

 به تو هستم

 

عشق نمی پرسه تو کی هستی؟ فقط میگه مال منی    عشق نمی پرسه اهل کجایی؟فقط میگه تو قلب من زندگی میکنی   عشق نمی پرسه چی کار میکنی؟ فقط میگه باعث می شی قلبم به ضربان بیفته   عشق نمی پرسه چرا دور هستی؟ فقط میگه همیشه با منی    عشق مدام نمی پرسه دوستم داری؟ فقط میگه من عاشقانه دوستت دارم  

وسعت عشق

و این ثانیه هاست که عشق مرا وسعت داد با ترنم یک لبخند و با طنین یک صدا در امواج متلاطم دریا . در کشاکش عشق ونفرت و در زلالیت سکوت و تاریکی شب این عشق بود که ستاره بخت مرا شناخت و به ندای درونیم لبخند زد و فریاد بودن را سرود .
اینکه برای بودن باید رفت
برای عشق باید سرود
برای لبخند باید معنی دیدن را فهمید
برای نگاه باید عاشق بود
برای خواستن باید فریاد کشید فریاد بودن
و...
گاهی بخاطر حرمت عشق
باید سکوت کرد.
 

تقدیم به عزیز ترینم نیلوفر

آیا تا به حال به تو گفته ام که زیباترین احساسات را
وقتی در وجود تو غوطه می خورم
پیدا میکنم؟

من تنها زمانی میتوانم پاک معصوم بمانم که
تو در کنار من هستی.
تو را به خدا مرا در سراشیبی نابودی نیافکن
آیا اگر من برای همیشه چشمانم را ببندم
می توانم از این درد خلاص شوم و
نفس دوباره ای بکشم؟

شاید که من معتاد و غیرقابل کنترل باشم
اما تو آن مواد مخدری هستی که
مرا از مرگ نجات می دهی

من رو به هلاکت میروم
من میلیون ها اشتباه مرتکب شده ام
آیا من کهنه و قدیمی هستم؟
طوفانی در ذهن من برپاست
و زمانی که تو در کنار من نیستی
بر رختخواب من می ریزد.
مرا از مرگ هراسی نیست ولی
تمام وحشت من بابت از دست دادن توست

شاید که من معتاد و غیرقابل کنترل باشم
اما تو آن مواد مخدری هستی که
مرا از مرگ نجات می دهی

وقتی که در آغوش من آرام می گیری
عشق به تمام وجود من رخنه میکند
همه چیز برای من واضح وروشن است
تا اینکه واقعیت را درک می کنم
و در آن لحظه من
همه چیز خود را از دست می دهم