من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

شبانه

دهانت را می‌بویندahmad shamloo

مبادا که گفته باشی دوست‌ات می‌دارم.
 
دلت را می‌بویند
روزگار ِ غریبی‌ست، نازنین 
و عشق را

کنار ِ تیرک ِ راه‌بند

تازیانه می‌زنند
.
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
 
در این بُن‌بست ِ کج‌وپیچ ِ سرما

 
آتش را

 

 

به سوخت‌بار ِ سرود و شعر 
فروزان می‌دارند.
به اندیشیدن خطر مکن. 
 روزگار ِ غریبی‌ست، نازنین
آن که بر در می‌کوبد شباهنگام

به کُشتن ِ چراغ آمده است.
 
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

 
آنک قصابان‌اند

بر گذرگاه‌ها مستقر

 
با کُنده و ساتوری خون‌آلود 
 روزگار ِ غریبی‌ست، نازنین
و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌کنند

و ترانه را بر دهان.
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

کباب ِ قناری

 
بر آتش ِ سوسن و یاس 
 روزگار ِ غریبی‌ست، نازنین
ابلیس ِ پیروزْمست

سور ِ عزای ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد.
                                                     احمد شاملو

افق روشن

روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

روزی که کمترین سرود بوسه است

و هر انسان برای هر انسان

برادریست.

روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند

قفل افسانه یست

و قلب برای زندگی بس است.

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است

تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.

روزی که آهنگ هر حرف؛زندگیست

تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم.

روزی که هر لب ترانه یست

تا کمترین سرود بوسه باشد.

روزی که تو بیایی؛برای همیشه بیایی

و مهربانی با زیبایی یکسان شود.

روزی که ما دوبارهبرای کبوتر هایمان دانه بریزیم...

و من آن روز را انتظار می کشم

حتی روزی که دیگر نباشم.

                                                                  احمد شاملو