گفتا منم تورنجم اندر جهان نگنجم
گفتم به از تورنجی لیکن به دست نایی
گفتا تو از کجایی آشفته دلی و هایی
گفتم منم غریبی از شهر آشنایی
گفتا سره چه داری کس در خبر نداری
گفتم بر آستانت دارم سر گدایی
گفتا به دل ربایی مارا چگونه دیدی
گفتم چو خرمنی گفت در بزم دل ربایی
گفتم که بوی زلفت گمراه علمم کرد
گفتا اگر بدانی هم او بر در آید
گفتم که نوش لعلت مارا به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کوبنده در برآید
خاجو کرمانی
شعر قشنگی هستش.
محسن نامجو هم با آهنگ خودش این شعر رو یه کمال خودش رسوند.
هوس کردم برم این آهنگو گوش کنم...