وایِ باران
باران شیشه ی پنجره را باران شست.
از دل من اما
چه کسی نفش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران
باران
پر مرغان نگاهم را شست.
خواب رویای فراموشیهاست!
خواب را در یابم
که در آن دولت خاموشیهاست.
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم
و ندایی که به من می گوید:
گر چه شب تاریک است
دل قوی دار
سحر نزدیک است
قسمتی از شعر حمید مصدق برای نیلوفر عزیزم
سلام دوست عزیز
خوب هستید /؟
ممنون از لطفتون که تشریف آوردید ..خوشحال شدم [گل]
شعرتون هم زیبا بود !
عید بزرگ سعید فطر رو پیشاپیش تبریک میگم [گل]
وبلاگ " بنویس نامه نویس " به روز شده ..خوشحال میشم از حضورتون
موفق و پیروز باشید
در پناه حق [گل][گل][گل][بدرود]
sepehr joon ye omr nokaretim in id mane mano add kon ye kare fori bahat daram jone eshghet kheyli mhemme:gipsy_king444
من عاشق حمید مصدقم
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب الود به من کرد نگاه سیب از دست تو کال زده افتاد به خاک و تو رفتیو هنوز خش خش گام تو ارام ارام می دهد ازارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت
با سلام دوست عزیز
شما هم مثل من هستید من هم یه وبلاگ واسه عشقم درست کردم که اسمش من و تو هستش اما تو بلاگفا
خوشحال میشم به من هم سر بزنی
اگه اجازه بدی از مطالب های شما تو وبلاگم استفاده میکنم
عرضی نیست فدات بای بای