سلام به همه دوستان من باز اومدم صبر تموم شود دلم تنگ شده بود واسه نوشتن.این شعر هم من تقدیم می کنم به نیلوفر جانم...
ای آنکه در همیشه ی چشمم شناوری
در من رسوخ کردی و دیوانه ات شدم
انگار؛در مقایسه با عشق؛برتری
چیزی ندارم از خودم اما،به نام توست
شعری اگر چکیده شبی روی دفتری
مثل غزل؛دوباره سراغ من آمدی
من را به سمت آبی یک عشق می بری
یک شب برای خاطرم ای مهربان بکش
طرحی قشنگ،از قفس بی کبوتری
من زیر چتر پلک تو آرام می شوم
تا در بسیط حوصله ام سایه گستری
از من دریغ،آه؛به سمتم نگاه کن
ای یادگار نسل هزاران گل و پری
بی تو فسیل می شود این روزها کسی
بی تو فسیل..،بی کمک عشق؛پیکری..
بر شانه ام؛ تو که سر می گذاشتی
روییده است گلی بی خار مثل تو....
سلاممممممممم.
خوش به حال این نیلوفر خانوم.وبلاگ جالبی بود.خوشحال میشم به منم سر بزنی و نظرتو بگی.
فکر کنم چند دقیقه بیشتر از نوشتن این پستت نگذره.
موفق باشی.
عشق می تونه ما رو به دوزخ یا بهشت ببره
اما همیشه به یه جایی می بره
salam sepehr jan...kheili kheili shere ghashangy neveshty.movafagh bashi aziz
زیبا
مثل همیشه
salam
mamnon ke be man sar zadid chand bar omadam nazar bedam moshkel dasht nayomad
sharmande.vebloge zibaei darid khoshal misham bazam be man sar bezani
ya hagh
سلام
فقط می تونم بگم حرف نداشت
موفق باشی
و ممنون که خبرم می کنی
بای
سلام خوشحال که دوباره شروع کردی.خیلی قشنگ قشنگ بود.
سلام چطوری؟
خیلی قشنگ بود خوشحال شدم برگشتی.تا بعد
سلام خیلی قشنگ بود موفق باشی.
سلام سپهر جان خوبی؟خوشحال شدم برگشتی.زیبا بود.بای
خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه
سلام چطوری
خوبم مگه تووو دکتری
شعرت خفن ایووول داره
الان من آپم
زودزودزودبیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
سلام
شعر زیبایی بود.امیدوارم نیلوفر قدرتو بدونه..
خوشحالم که دوباره برگشتی....
سلام
خوبی
خیلی خوشحالم که برگشتی
ممنون که خبرم کردی
موفق وپیروز باشی
یاحق
سلام رفیق.
خوش اومدی
کوچ ماه از آسمان من
من باور دارم که روزی
ماه از شهر من کوچ خواهد کرد ....
و آسمان گرسنه دیارم را
با گونه های مهتابی پر اشکش
وداع می گوید
-- تو باور نکن!--
(من کی گفتم مهم است !!)
اما...
او هر شب می امد و آسمان پنجره ام را پولکدوزی می کرد
و به شب نشینی پشت بام های تاریک می امد...
این روزها انگار خون در رگ هایش آواره شده...
یعنی ماه هم راکد شده؟!!
شنیده ام این روزها شبگرد شده...
روز میلادش ؟ ... می خواهم هدیه ای ببرم شاید:
ف
ا
ن
و
س
ی
!!
من برگشتم...