نه به نام خدای آن بالا نه به نام خدای این پایین به نام من و تو
نگام کردی.نگات آروم آروم من رو احاطه کرد... ولی نفهمیدی...
صدام زدی و صدای گرمت مثل لالایی آرومم کرد...ولی نفهمیدی...
دستهامو در دست گرفتی و فاصله ی خالی بین انگشتامو پر کردی و دستامون با هم گرم شد...ولی نفهمیدی...
ا........... جان:
من رو در آغوش گرفتی و صدای قلبم رو که با هیجان می تپید نشنیدی...وندانستی
بر روی گونه ام عطر نفسهات رو واسم یادگاری گذاشتی...و نفهمیدی ناگاه قالب تهی کردم...
چه شبها که بی صدا به خاطر دور بودنت و نداشتن هرم نفسهات اشک ریختم...
وچه روزها که به امید دیدن چشمات عاشقانه صبوری کردم...
تمام هستی ام:
حتی دیوارهای اتاق هم در تنهایی ها هوای گریه میگیرن...
امیدم: به تو عشق می ورزم و دوست دارم
( تو را به اندازه ی گلبرگ های پرپر شده ی انتظار دوست دارم)
سلام
خوبی؟
ممنون که خبرم کردی
فکر کنم ایندفعه دیگه اول شدم
موفق پیروز باشی
یاحق
سلام سپهر عزیز با خوندن اکمنت مودبانه شما بسیار شگفت زده شدم
به نظر خودم حرف بدی نزده بودم
منظور رو خوب دریافت نکردی
منظورم این بود که برخلاف سن کمت عقل کاملی داری ............ در هر صورت اگه جسارت بود عذر
بای
سلام عزیز خسته نباشی
زیبا بود و قشنگ
ممنون که اومدی بازم بیا
تا بعد
یا حق
من اپم
سلام آقا سپهر عاشق.خیلی قشنگ بود.
داش سپهر منو فراموش کردی
مخ نازنینو زدم