قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما ،اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ
که فریبی تو. ، فریب
قاصدک 1 هان ، ولی ... آخر ... ای وای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، آی! کجا رفتی ؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند
قاصدک !
سلام سپهر جان
این پستت هم زیبا بود ولی به سنت نمی یاد ها
راستی یه سر به کامنتت بزن تو وب من ادرس وبت رو اشتباه زدی
موفق باشی
مرسی که سر زدی
سلام
سپهر جان
خیلی زیبا بود
بد جوری با نوشته هات حال می کنم
ممنونم که خبرم کردی
موفق وپیروز باشی
یا حق
سپهر خان چه جوری عکس تو وبلاگت میذاری؟
سلام سپهر جان.خوبی.کجایی بابا!نیستی؟
میوه در انتهای کمال خود می افتد ......
برگ در ابتدای زوال خود ......
بنگر تو چگونه می افتی!!!!!
مانند میوه سرخ؟؟؟؟؟
یا مثل برگ زرد؟؟؟؟؟
سلام دوست من
اپ کردم .........
دوست داشتی بیا خوشحال میشم.
دوستت دارم وبلاگت خیلی زیباست