تو اگر میدانستی
که چه زخمی دارد
که چه دردی دارد
خنجر از دست عزیزان خوردن
از من خسته نمی پرسیدی
آه ای مـــــــــــرد چرا تنـــــــــــــــــهایی .....
هنگام مرگ مرا در تابوت سیاه قراردهید تا همگان بدانندهر چه سیاهی بود من کشیده ام و دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا همگان بدانندباخودهیچ نمیبرم وچشمانم را باز بگذاریدتا همگان بدانندهمیشه چشم انتظار یار بودم واولین روز بر سره مزارم تکه یخی به شکل قلب قرار دهید که بجایه معشوق برایم گریه کند...
گوشه ای تنها پناه گرفته ام و در دنیای آرزو و افکارم غرق شده ام . و به یاد آن عشق سفر کرده می افتم با یاد او آسمان دلم سخت طوفانی و ابری شد.بغضی جانکاه در گلو پدید آمد... اما کم کم و بی اختیار قطرات پاک و زلال اشک همچون بلور از چشمه سار چشم به حرکت درآمده و بر گونه ها روان شد. از خود پرسیدم این همه سکوت برای چیست؟
فقط هنگامی که عشق را تجربه میکنیم ، حقیقتا" در می یابیم که با از دست دادنش چه چیزی را گم کرده ایم
برای مطلب سومت:
با من غریبی میکنی
یا من غریبم
به کجا باید رفت
هر دو بی صدا
دلها به کجا...
سلام سپهر حان
خوبی؟
وب لاگت خوب بود
مخصوصا اشعارت که با احساس نوشته بودی
دوست دارم بدونم ترانه اول که اه ای مرد تو چرا تنهایی از کیه؟
خودت گفتی؟
منتظرتم
بای
سلام
سپهر جان
امیدوارم خوب و خوش و سلامت باشی
ممنون که خبرم کردی
با اجازت متن بالا را جایی یاداشت کردم
خیلی زیبا بود
سبز و بهاری باشی
یا حق
سلام سپهر جان اینم با حال بود.......
سلام سپر عاشق.خوبی.مطالبت قشنگ بود مثل همیشه.در ضمن عذر خواهی هم لازم نبود.من هنوز آپ نکردم.|آپ کنم خبرت می کنم.راستی برام دعا کن.یکشنبه کنکور دارم.