شانه هایش را برای گریستن وسینه اش را برای نهادن سرم و
چشمانش را برای خالی نمودن غم هایم می خواهم . دلم کسی را
می خواهد که مرا با هرانچه هستم دوست بدارد .
با تمام خوبی ها و بدی هایم . با تمام مهربانی ها و نا مهربانی هایم .
دلم کسی را می خواهد که افتاب مهر را به قلب خسته ام هدیه دهد .
کسی چون تو....
سلام دوست عزیز
وبلاگت واقعا زیباست و خوندنی
موفق باشی
خوشحال میشم به من سر بزنی
سمیرا
سپهرجان سلام
شعری که از من خواسته بودی بشرح ذیل است
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهدنابستن از آن به که ببندی و نیایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
بایداول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
شمع را بایداز این خانه به دربردن و کشتن
تابه همسایه نگویدت که در خانه مایی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
متاسفانه نمی دانم شاعر این شعر کیست
موفق باشی .به بابا و مادر سلام برسان .
سلام اقا سپهر
مطالبه جالبی گذاشتی . سعی کن همیشه بروز رسلنی کنی .
موفق باشی .
سلام. مرسی اومدی.